محیــــا

دل نوشته های محیا

محیــــا

دل نوشته های محیا

تلاش نکن

 

تلاش نکن زندگی را بفهمی ،

 زندگی را زندگی کن !

تلاش نکن عشق را بفهمی،

 عاشق شو!

 و چنین است که خواهی دانست .

این دانستن حاصل تجربه توست

 این دانستن هرگز ویرانگر آن راز نیست.

 هر چه بیشتر بدانی در می یابی

که هنوز چیزهای بیشترو بیشتری مانده که بفهمی.

                                                                                       اوشو

 

 

از زندگی هر آنچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه که آرزویش را داریماز زندگی هر آنچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه که آرزویش را داریم...

 

 

 

...

 

 

 

التماس دعا...

 

 

بخوان ما را

 
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از  ذ ره ای نا چیز
صدایم کن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را، علم را، من هدیه ات کردم
بخوان ما را
منم معشوق زیبایت
منم نزدیک تر از توبه تو
اینک صدایم کن
رها کن غیر ما را، سوی ما باز آِ
منم پرو د گار پاک بی همتا
منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل
 پرورد گارت با تو می گوید
تو را در بیکران دنیای تنهایان 
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا، من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی یا صدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلو ده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را
بجو ما را     تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم
 آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک باایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
 تکیه کن  بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن، اما د ور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان ما را
که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن با خدای خود
تو غیر از ما چه می جویی؟
تو با هر کس به جز با ما، چه می گویی؟
و تو بی من چه داری؟هیچ!
بگو با من چه کم داری عزیزم، هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه و دریا را 
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی ز یباتر از خورشید زیبایم
تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا، چیزی چون تو را، کم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیِا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
 ببینم، من تو را از در گهم راندم؟
اگر در روزگار سختیت خواندی مرا
اما به روز شادیت، یک لحظه هم یادم نمیکردی
به رویت بنده من، هیچ آوردم؟؟
که می ترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور
آ‌ن نامهربان معبود
 آن مخلوق خود را
این منم پرور دگار مهربانت، خالقت
اینک صدایم کن مرا،با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکیم
آیا عزیزم، حاجتی داری؟
تو ای از ما
کنون برگشته ای، اما
کلام آشتی را تو نمیدانی؟
 ببینم، چشم های خیست آیا ،گفته ای دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضویی کن
خجالت میکشی از من
بگو، جز من، کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
شروع کن
یک قدم با تو
 تمام گامهای مانده اش، با من
 
 

...

 

مهربونا سلام

حالتون چطوره ؟ سلامتین ؟

راستش من زیاد حال و روز قابل تعریفی ندارم ولی خوشحالم

چون بالاخره بعد از ۴۸ روز اومدم خونه ...

خودمم باورم نمیشه ...

البته زیاد هم نباید خوشحال باشم چون فقط سه روز میتونم بمونم...

خیلی دلتنگتونم...

التماس دعا

 

تو هم چتر می بری؟

 

از میان کسانی که برای دعای باران به تپه ها می روند

 تنها کسانی با خود چتر می برند که به کار خود ایمان دارند...

 

 


...

 
آشنایان درگاه خداوند ،قلب های خود را به سوی شیرینی عشق سوق میدهند.
آرام باشید و بگذارید آرامش الهی در شما جریان یابد!فقط هنگامی روح به آرامش
 می رسد که انسان کارهایی بر اساس حقیقت انجام دهد و
 جسم و ذهن او نیروی صبر و شکیبایی داشته باشد.
 
 

مهربونا سلام

 

از این هفته دیگه درس و دانشگاه شروع شده

دیگه کمتر سر می زنم

دلم تنگ می شه...

مهربونا وبلاگم و تنها نذارین...

همتون و به خدای مهربونتر می سپارم...