محیــــا

دل نوشته های محیا

محیــــا

دل نوشته های محیا

تو هم چتر می بری؟

 

از میان کسانی که برای دعای باران به تپه ها می روند

 تنها کسانی با خود چتر می برند که به کار خود ایمان دارند...

 

 


نظرات 8 + ارسال نظر
محمد جمعه 20 مهر 1386 ساعت 11:04 ب.ظ http://delle.blogsky.com/

عید سعید فطر بر شما دوست عزیز و تمامی روزه داران مبارک

عید رمضــــــان آمد و ماه رمضان رفت

صد شوق که این آمد و صد حیف که آن رفت

زهرا جمعه 20 مهر 1386 ساعت 11:22 ب.ظ http://sookootez.blogsky.com

چتر ؟؟ مطمئنی؟

هیچ وقت تو عمرم زیر چتر نرفتم! به دیوانگی ایمانی است؟

زهره چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 04:18 ب.ظ

عالیه

nazre lotfe shomas khanoom

تنهایی های تنهایی یکشنبه 27 آبان 1386 ساعت 06:47 ب.ظ

گر چه رفتی ز برم
حسرت روی تو دارم
در این خانه به امید تو باز است هنوز
دل نفرین شده ی ماست،که تنهاست هنوز
روی سر دریه خونه،گلای یاس بهاری
یادته ازم گرفتی،گفتی واسه یادگاری
لای دفترت گذاشتی.اسممو زیرش نوشتی
گفتی تا آخر عمرت،اونا رو نگه میداری
عمریه رو سردریمون،گلای یاس میاد و میره
اما هیچ کی تو دل ما،جا تو هیچ وقت نمیگیره
روزای رفته رو امروز،همه رو مرور می کردم
ازتوی اون کوچه بازم دوباره عبور می کردم
انگاری دل دیگه رفته ،توی اون کوچه کسی نیست
رو گلای یاس خونه،دیگه اون عطر قبلی نیست
بگو تواین همه سالها،مثل من کسی رو دیدی ؟
به کسی عاشقتر از من،یه جای دنیا رسیدی ؟
منوکوچه چشم به راتیم،ما هنوزهم بازی هاتیم
هر جای دنیا که باشی،توی هر روزیا باهاتیم

مهربانی سه‌شنبه 29 آبان 1386 ساعت 08:05 ق.ظ http://kindness.blogsky.com

سلام گرامی
قشنگ گفتی درجمله ایی که نوشتی- ومن اینطورجواب نوشته شمارومیدم /
تکیه ای از نور با وجود ما امیخته شده است و این اوست که ناله سر می دهد.

نی سازی است که با لب معشوق دمساز است. انسان مانند نی است و چون با لب یار معشوق است انچه که می نوازد اوایی است که او در آن گذاشته است.

نی میان تهی و تهی است. و از انباشت درون خالی است پس یار می تواند در ان صدایی را بنوازد.

پس نی نیز مانند انسان است می تواند سرنوشت جدایی داشته باشد. نی هم می تواند از ان جدایی ها شکوه و ناله کند. نی یک یار ریشه ای است و انچه می نوازد ریشه در وصل دارد.

بشنو از نی چون حکایت می کند ، از جدایی ها شکایت می کند .


درپناه حق باشی/

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 آبان 1386 ساعت 08:48 ب.ظ http://26aban.blogsky.com

دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه باز است هنوز
جان به لب امد و لب بر لب جانان رسید
دل به جان آمد و اوبر سر ناز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصه ما دو سر دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت
در این خانه به امید تو باز است هنوز

[ بدون نام ] دوشنبه 5 آذر 1386 ساعت 09:47 ب.ظ http://26aban.blogsky.com

ایمان ؟
به چی ؟
باران ؟
خدا ؟
اونهایی که چتر نمی برن به چی ایمان ندارن به خدا؟به خودشون؟شایدم چتر ندارن...
بهش فکر کن اگه بتونی البته:(
D..D

[ بدون نام ] جمعه 9 آذر 1386 ساعت 11:10 ق.ظ http://26aban.blogsky.com

به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز

میمیرم

از پا میوفتم

به نو گفتم خودمو می کشمو

پر میزنم تو آسمونا

بگو گفتم یا نگفتم

به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات

چشاتم تنهام گذاشتن

حالا من موندم و اشک و بغض و آه و عکس پاره ی تو و من

بگو گفتم یا نگفتم

مگه بهت نگفته بودم

بی تو روزگار من تیره و تاره

حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره

دیگه جون نداره دستام

آخره قصه رسیده

عطر تو مثل نفس بود

واسه این نفس بریده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد