محیــــا

دل نوشته های محیا

محیــــا

دل نوشته های محیا

تبسم

تبسم خرجی ندارد ولی چیزهای بسیاری را می افریند

 تبسم بدون اینکه دهنده اش را فقیر کند گیرنده اش را ثروتمند میکند

 تبسم یک لحظه بیش پایدار نیست ولی گاهی خاطره اش تاابد باقی میماند

 تبسم در خانه خوشبختی ایجاد می کند ودر تجارت حسن نیت زیرا تبسم نشانه دوستی ورفاقت است

 تبسم خستگی را بر طرف وافراد را امیدوار می کند

 تبسم اشعه افتاب برای افسردگان وبهترین پاد زهر طبیعی است برای ناراحتی

 بنابراین:

 تبسم را نه می توان خرید ونه می توان گدایی کرد ونه می توان دزدید

 زیرا تبسم برای کسی یک کالای زمینی نیست مگر وقتیکه عطا شود و هیچکس به اندازه کسی که تبسمی برای دادن ندارد محتاج تبسم نسیت

 

دوستای مهربونم سلام

امشب مطلب خاصی نمی خوام بنویسم، فقط اومدم بگم تو رو خدا قدر سلامتیتون و خیلی بدونید

بدرود....

نیمه شعبان است

وصدای سبز پای بهار می آید

 زمزمه روشن عندلیبان وصل می وزد

 نبض حضور منتشر شقایق در رگه های خشک غیرت زمین می تپد

و از مجمع اهل بیت گل سرخ ، رایحه دلاویز دیگری جاده های خاکی زمان را خوشبو می دارد

 نگــــــــارا

روایت هجر تو

قصه العشق لا انفصام لها

همه لحظه های ماست ، دیگر اکنون

منتظران و چشم انتظارانت را به نگاهی و اشاره ایی و دعایی بنواز

 انشا الله این آخرین شعبان انتظارمونه

 یعنی میشه من تا ظهور آقا زنده مونم؟

یعنی میشه من یکی از اصحاب آقا باشم؟

یعنی میشه چشمهای من به جمال آقا روشن بشه؟

 یعنی میشه آقا بیاد و این همه ظلم تموم بشه؟

یعنی میشه

<<اللهم عجل لولیک الفرج....آمین>>

 

نشانی

من نشانی از تو ندارم .....

 اما نشانی ام را برای تو مینویسم .....

 در عصرهای انتظار به حوالی بی کسی قدم بگذار....

خیابان غربت را پیدا کن ووارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو ....

 کلبه ی غریبی ام را پیدا کن کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام .. ..

 در کلبه را باز کن ...

 به سراغ بغض خیس پنجره برو حریر غمش را کنار بزن....

مرا خواهی دید....

 با بغضی کویری که غرق عصاره انتظار است پشت دیوار دردهایم نشسته ام....

زندگی

زندگی یعنی مسیری رو به آب ، زندگی یعنی نه بیداری نه خواب

 زندگی یعنی سرای امتحان ، زندگی یعنی در ان عاشق بمان

 زندگی یعنی کمی و کاستی ، زندگی یعنی دروغ و راستی

زندگی یعنی صفا ، مهر و وفا ، زندگی یعنی ستم ، جور و جفا

 زندگی یعنی سفر ، راهی دراز ، زندگی یعنی جهانی رمز دار

 زندگی یعنی مهی در پشت ابر ، زندگی یعنی بلا و درد و صبر

 زندگی یعنی دو روزی میهمان ، زندگی یعنی فریب میزبان ....

عشق و ازدواج

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست؟

 استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاوراما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.

 استاد پرسید:چه آوردی؟

 و شاگرد با حسرت جواب داد:

هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم

 استاد گفت: عشق یعنی همین

 شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟

 استاد به سخن آمد که:

به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.

استاد پرسید:

 که شاگرد را چه شد

و او در جواب گفت:به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم

 استاد باز گفت:ازدواج هم یعنی همین

تقدیم به کسی که فکر میکنه دلشو شکستم


 
تاحالا شده حس پرنده ای رو داشته باشی که زخمی شده و مجبوره که به ساحل پناه بیاره ،

بعدش چند تا بچه شیطون هم پیدا بشه و نتونه از دستشون فرار کنه.

 اون موقع اگر تو جای اون پرنده بودی چیکار می کردی .
نه می تونی بال بزنی نه می تونی به اون بچه ها بگی کاری به کارت نداشته باشن.
تسلیم سرنوشتت می شی ؟
سکوت می کنی و خودت رو به مرگ می زنی ؟
یا نه با اینکه بالت زخمی هستش سعی می کنی بال بزنی ؟


نمی دونم اونموقع چیکار می کنی .

فقط همین قدر میدونم بعضی وقتها مجبوری تسلیم سرنوشت بشی و این اجبار یکمی سخته.

 اینکه سرت رو بندازی پائین و بگی خوب شاید قسمت این بوده .
اما یه چیز دیگه رو هم خوب می دونم .

 اون پرنده یه خالقی داره که بهش می گن خدا .

فکر می کنم سختی تسیلم سرنوشت بودن رو با یادش بشه به فراموشی سپرد .

 

تنها

 

تنها یک روز د رسراسر حیات کافی ست

نگاه از گذشته برگیرو برآن غبطه مخور

چرا که از دست رفته است

در غم آینده نیز مباش

چرا که هنوز فرا نرسیده است

زندگی را در همین لحظه بگذران

و آن را چنان زیبا بیافرین که ارزش بیاد ماندن را داشته باشد.