محیــــا

دل نوشته های محیا

محیــــا

دل نوشته های محیا

 

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت زیاد از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت . ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه ، پاره آجری به سمت او پرتاب کرد .

پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد . مرد پایش را بر روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد .

پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند .

پسرک گفت : " این جا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم . برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم . "

مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذرخواهی کرد ، برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گران قیمتش شد و به راهش ادامه داد .

(در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور باشند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرف شما پرتاب کنند !

خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم ، پاره آجر به سمت ما پرتاب می شود . این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه !!!)

 

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 7 مرداد 1387 ساعت 03:58 ب.ظ http://www.aftabgardan.iranblog.com

سلام اگه مایل به تبادل لینک هستی من رو با نام شعر امروز لینک کن بعد توی وبلاگم به من اطلاع بده تا منم بلافاصله لینکت کنم.
با تشکر

سمانه دوشنبه 7 مرداد 1387 ساعت 04:10 ب.ظ http://samfitilemoeen.blogsky.com

سلام وبلاگ زیبایی دارید. مطالب جالب و اموزنده و دلنشین. ممنون در صورت تمایل به وبلاگ من هم سری بزنید و نظرتون رو بگید. دوست داشتید لینکم کنید.

محمد مقدم جمعه 18 مرداد 1387 ساعت 01:25 ق.ظ http://felanbinam.blogfa.com

سلام
ببخشید
محیا یعنی چی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد