عشق ایمان است و آنکه ایمانش کم است از عشق بهره چندانی نخواهد داشت .
به نظر من عشق یعنی توانایی دوست داشتن تمام مظاهر هستی .
یعنی درک لحظات، یعنی دوست داشتن آنچه که می توان آنرا زیبا و مثبت نامید
و یعنی زیبا دیدن و نیکو دیدن و مثبت دیدن نعمات پروردگار،
پس یعنی شکر پروردگار در هر لحظه زندگی و در نتیجه یعنی رضایت از زندگی .
عشق "شوق" است.
عشق " شور" است.
عشق مادر هنر هاست و عشق آفریننده ی زیبایی هاست .
"عشق" یأس را از وجود انسان به دور میکند و افسردگی را که
پایه بدترین بیماریهای روانیست از بین میبرد.
بدخلقی، ترشرویی، کسالت،بی تفاوتی، ترس، بی ملاحظگی
اینها همه در اثر عدم وجود عشق است . زیرا بزرگترین مصیبت
در زندگی انسان این نیست که بالا خره به انتهای جاده می رسد
و می میرد بلکه این است که او در طول مسیرش عشق را نمی شناسد.
آنها که عشق را شناختند بیدارانی هستند که از میان انبوه بیشمار
خفتگان ، سر بلند کرده ، راه را یافته و فروغی از حقیقت لایزال را
عیان دیده و به آن پی برده اند. به نظر من عشق نیز آموختنی است
، مثل هر هنر دیگری . عشق چیزی نیست که خود به خود و ناگهانی بوجود آید
. عشق یک آرزوی زیستن و پذیرفتن زندگی به صورت موهبتی عظیم است
که به ما توانایی ایثار و بخشایش می دهد . و باید تلاشی باشد که
با ذوق و تسلیم و توکل و ایمان و سبک روحی و امید آغاز شود.
و البته یک فکر زمانی تبدیل به یک اعتقاد میشود که مکرّر روی آن کار کرده باشیم .
نه اینکه یک بار آنرا امتحان کنیم و عدم موفقیت اولیه را بهانه ای برای ترک آن قرار دهیم .